دارد غروب میشودومن درانتظار


درجای جای خاطره ها برسرقرار


آنجا که درسکوت من وتو کنارهم


درسایه های جنگل ودرزیر آبشار


مسست از نگاه هم به تمنّا وآرزو


از شورعشق هردوهراسان وبیقرار


دارم دوباره میشکنم درنبودتو


برگردو بازحرمت عشقت نگاهدار


آنقدربی خودم که نه کاری نه صحبتی


بی تو مگر که دست ودلم می رود به کار


حالا نگاه من همه شب گیج ومضطرب


در آرزوی دیدن رویت درانتظار


شاید خیال باطل و شایدکه خواب بود


مثل سراب در دل صحرای شوره زار


بجنورد: شهریور نود ودو  ارغوان